الا یا ایهاالساقی چو مستم مست مستم کن
دلم را از جفا پر کن به مسجد سرپرستم کن
دمی با سرخوشان باشم دمی با دلکشان گردم
مرا حیران تر از هردم به زاری هرچه پستم کن
ز هر سو دشمنان خنجر زهرجا دوستان دشنه
چو مرگم در رسد یارم بکش دستی و هستم کن
بده جام مرا اکنون که لب خشکیده گردیده
ولی زنجیر عشقت را به گردن ، پا و دستم کن
دلم لبریز از خون شد ز هجران اشک می بارد
چو هشیاری شود حاصل ز اشک و خون چو مستم کن
قلمتان پر توان است پرتوان تر باد