ماه مبارک رمضان بود.
من و خانواده ام به یزد رفته بودیم تا در دانشگاه ، کار مشاوره دینی را دنبال کنم.
وقتی به قم باز گشتیم ، با صحنه عجیبی روبرو شدیم.
دزد ، خانه را به هم ریخته بود و آنچه ارزش داشت از تلویزیون تا دوربین و حتی نوارهای ضبط صوت را با خود برده بود.
خانه ، جنوبی بود و جالب آنکه قبل از رفتن به یزد ، قفل خانه را که خراب بود عوض کرده و اتاق ها را که معمولا در سفر قفل نمی کردیم ، قفل زده بودیم.
حالا پلیس آمده و از روی رد پا ، همسایه را مشکوک می داند.
پلیس می گوید باید از همسایه بعنوان متهم ، شکایت کنیم.
اما من حاضر نمی شوم بعضی از بستگان می گویند ما حاضریم موضوع را دنبال کنیم ولی اجازه نمی دهم.
وحشت عجیبی من و خانواده ام را آزار می داد ، بی اعتمادی از همسایه و احتمال تکرار دزدی کاملا همه را احاطه کرده است.
پدر بزرگوار همسرم به خانه مان می آیند و پیشنهاد می دهند عریضه به محضرمبارک امام عصر عجل الله فرجه الشریف بنویسم.
متن عریضه را ایشان می نویسند و جای حاجت را من می نویسم :
« آقا جان می خواهم دزدها دستگیر شوند ، بدون اینکه کتک بخورند اعتراف کنند ، بدون دردسر اموال دزدی را به خانه بیاورم.»
چهل روز از انداختن عریضه در جوی آبی که از کنار یزدان شهر قم می گذشت ، گذشت.
اداره آگاهی تماس می گیرد ، دزد ها شناسایی شده اند.
به مسئول اداره آگاهی قم از داستان دستگیری سوال می کنم و او می گوید :
دزدها را در باغی در اطراف جمکران در حال استفاده مواد مخدر دستگیر کردیم اما سوال ما در اداره آگاهی از دزدی آنان بود و جالب آنکه آنها هم بلافاصله به سرقت از منزل ما اعتراف می کنند و ما هم بدون هیچ مشکلی اموال به سرقت رفته را از آگاهی تحویل گرفته به خانه آوردیم.